041
امروز صبح رفتم سرکار
بعدش راه افتادم رفتم دانشگاه
تو بارون همه چی لذت داره
مخصوصا رانندگی
دوستمم زنگ زد گفت مام امروز همرات میایم
روز اول دانشگاه رو باهم بریم
القصه
تو ماشینمم که بوی ادکلنمو میده همیشه
بخاری رو واسشون زدم گرم شدن
بعدش
یه اهنگ لایت گذاشت این پسره
عاشق بازی و از این حرفا
من که چشام همش قفل بود به جلوم
بعد به دختره گفتم احیانا قصد کم کردن وزن نداری
با تعجب پرسید یعنی چی آقا رضا
گفتم همینطوری
مجید هم اخم کرد بهم چشم غره رفت منم
گازشو گرفتم یه پنج دیقه ای همش اذیتشون میکردم
دختره افتاده بود به خواهش وتمنا
بخاطر مجید کوتاه اومدم دیگه
بعدش تو دانشگاه بهش گفتم واقعا غش نکردی ایول
بعد کلاس تنها اومدم
دلم گرفته بود
اینبار اروم میومدم
شیراز که رسیدم
ماشینو پارک کردم کنار خیابون و
راه افتادم زیر بارون
پیاده تا خونه اومدم
خیس خیس شده بودم
رفتم یه دوش گرفتم
بعدشم اومدم نت
الان خبری از ماشین ندارم
شب میرم پی اِش
هییییی خدا
چه بارونی میاد
دم معرفتت گرم تو این سرما
ای خدا
.....
خلاصه که